نامه ناشناس:
سلام آقای دکتر شکیب عزیز
امیدوارم حالتون خوب باشه
پست آخرتون چقد خوب بود... و فکر میکنم خیلی ها، خیلی ها تو جامعه ما مبتلا به هستن!
من خودم تا سن ۱۷ -۱۸ سالگی، جوری تربیت شده بودم که فکر میکردم یه دختر سنگین و رنگین، وقتی یه آقایی براش مزاحمت ایجاد میکنه، باید سرشو بندازه پایین و دم نزنه.
حتی مامانم همیشه برام تعریف میکرد که داییم وقتی یه پسری برای زن داییم مزاحمت ایجاد کرده، و زن داییم هیچی نگفته، عاشق زن داییم شده چون شاهد این صحنه بوده و از نجابت(!) زن داییم خوشش اومده...
من هم مثل اکثریت قریب به اتفاق دختران و زنان سرزمینم مورد آزار جنسی کلامی و فیزیکی قرار گرفتم و منم دقیقا منفعل بودم!
با خوندن مطلب شما ده ها ماجرا یادم اومد از گذشته...
سلام
یادمه در دوره راهنمایی، یه پسری بود که مسیرش و ساعت رفت و آمدش با من یکی بود،و تقریباً هرروز با من سوار تاکسی میشد و من تا خود مقصد توسط ایشون....
ولی دم نمیزدم که مبادا راننده ها و مسافرا قضاوت نادرستی در موردم کنن و دختر سبک سری بنظر بیام!
این رفتارهای من ادامه داشت تا وقتی که برای ادامه تحصیل به یه استان دیگه رفتم و از خانواده دور و بصورت جدی تر وارد جامعه شدم. کم کم نگاهم به ماجرا تغییر کرد و فهمیدم وقتی در مقابل آزار و اذیتهای کسی سکوت میکنی، انگار تلویحا رضایت خودتو از کارهاش نشون میدی!
یادمه یکبار تو بازار هفتگی شهر محل تحصیلم مشغول خرید بودم که متوجه آزارهای فیزیکی یه آقایی شدم که هی تکرار میشد، یه بار برگشتم عقب و نگاه غضبناکی بهش انداختم، دیدم یه لبخند مشمئز کننده ای تحویلم داد که یعنی بعله .... خوشت اومده که چیزی نمیگی!
انقد حالم بد شد که در یه لحظه دستمو بردم بالا و چنان زدم تو گوشش که راهشو گم کرده بود و نمیدونست از کدوم سمت فرار کنه!
در اون لحظه نه نگران حرف و نگاه توام با حیرت مردم بودم، نه نگران واکنش احتمالی اون آقا در یه شهر غریب! فقط صدای یه خانمی رو میشنیدم که با درماندگی از اون ور داد میزد آفرین ، آفرین ، خوب کردی، حرومزاده خستم کرده بود....
بعد تعمدا این ماجرا رو در حضور برادرا و مامانم با جزییات تعریف کردم و با سرزنش شون مواجه شدم که با حالت بهت و شوک میگفتن مجبور بودی بری بازار،چیکار کردی مگه راه افتاد دنبالت ، چرا تنها بودی و.... ولی برام مهم نبود.
ازون به بعد رفتارم تغییر کرد و دیگه ساکت نمیمونم.
مثلا یادمه یکبار تو تاکسی یه آقایی مزاحمم شد، با صدای بلند و قاطع به راننده گفتم لطفاً این مسافر بی فرهنگتون رو پیاده کنید. من کرایه شو میدم، راننده هم فوری پیادش کرد و حتی از من چندین بار عذر خواهی کرد.
و خیلی اتفاقای مشابه دیگه...
نمیگم کارهای من و واکنش من عیناً درست بوده، ولی الان دیگه یقین دارم ساکت بودن و ظلم پذیر بودن، بدترین کار ممکنه!