در چارچوب رویکردهای زوج و خانواده درمانی مشکلات روانشناختی بر اساس این دیدگاه تبیین میشود که رفتار هر یک از اعضاء را نمیتوان بدون توجه به بافتی که در آن رخ میدهد درک نمود. به جای اینکه خاستگاه مشکلات یا پدیدآیی نشانهها شخصِ «بیمار» در نظر گرفته شود، خانوادهدرمانگرها چنین شخصی را فقط حاملِ نشانه (یا بیمار معلوم) دانسته و چنین پدیدهای را در حکم علامتی دال بر عدم تعادل یا بدکارکردی خانواده تلقی میکنند. این نشانهها دلالت بر آن دارد که خانواده ثبات خود را از دست داده است و تلاش میکند که دوباره سازگاری خود را به دست آورد یا به تعادل برسد. این موضوع که نشانهها به منظور کمک به حفظ ثبات خانواده پدیدار شدهاند- و به عبارت بهتر خانوادههای بدکارکرد به یک عضو «بیمار» نیاز دارند و خواهان آن هستند که وی را به خاطر بهزیستی خانواده قربانی سازند- از ابتدا شالودة اساسی رویکردهای خانوادهدرمانی بوده است.
در تاریخ خانوادهدرمانی نیز مانند حیطههای علمی دیگر تجدیدنظرهایی مشاهده میشود که نشانة بررسی بیشتر دربارۀ برخی مفاهیم نظری و درمانهایی است که در زمان ظهور مورد پذیرش قرار نگرفتند و سالها بعد و در شرایطی دیگر و تحت تأثیر یافتههای جدید مورد بررسی مجدد قرار گرفته و بسیاری از رویکردهای نظری و درمانی را تحت تأثیر قرار دادهاند.
بنیانهای پژوهشی زوج و خانوادهدرمانی طی دو دهۀ گذشته تحول پیدا کرده است. تلاشهای پژوهشی اولیه پاسخی به این نیاز بود که ثابت شود رویکردهای مختلف زوج و خانوادهدرمانی از روشهای پژوهش کنترلشده و علمی استفاده میکنند. این روشها برای اثبات اینکه حوزۀ خانوادهدرمانی یک حیطۀ علمی و مبتنی بر تحقیقات تجربی است، دارای اهمیت هستند. در واقع طی دو دهۀ گذشته خانوادهدرمانی بنیادهای تحقیقی غنی و گستردهای پیدا کرده است و مکاتب درمانی، عوامل مشترکی را ارائه کردهاند که به قول لوبورسکی و همکارانش مشخصۀ همة درمانهای خوب است.
این کتاب با تأکید بر عوامل مشترک در زوج و خانوادهدرمانی رویکردی ارائه میدهد که به قولی ساده است، اما سطحی نیست. عوامل مشترک منحصر به فردی که در این کتاب مورد بحث قرار گرفته است عبارتند از:
- مفهومسازی مشکلات در موقعیت ارتباطی
- قطع شیوههای ارتباطی بدکارکرد
- توسعۀ سیستم درمانی مستقیم
- و توسعۀ اتحاد درمانی
سه نویسندۀ این کتاب (داگلاس اچ. اسپرنکل، سین دی. دیویس، و جِی ال. لیبو) که هر یک دارای افتخاراتی در حوزۀ خانوادهدرمانی میباشند، سعی داشتهاند تا با ارائه مثالهای واقعی، مفاهیم و تلویحات خاص را برای مخاطبین آشکارتر نمایند.
فصل اول کتاب به مقایسۀ دو الگوی تغییر (الگوی قدیمی و جدید) میپردازد و ویژگیهای آنها را مورد بحث قرار میدهد. فصل دوم نگاه مختصری به تاریخچۀ عوامل مشترک دارد و در فصل سوم بر عوامل مشترک منحصر به فرد در زوج و خانوادهدرمانی تأکید میشود. در فصل چهارم عوامل مشترک وسیع و محدود به همراه شواهد پژوهشی آنها مورد بررسی قرار میگیرد. فصل پنجم، دیدگاه متعادل عوامل مشترک را که بحث اصلی کتاب بر آن متمرکز است مطرح میکند. فصول 6 تا 9 کاربردیترین بخش کتاب است که حاوی مثالهای بالینی بسیاری میباشد. فصل ششم، عوامل مشترک کلیدی «مراجع» و «درمانگر» را شرح میدهد؛ در این فصل همچنین مراحل فرانظری تغییر پروچاسکا (1999) و مصاحبه انگیزشی میلر و رولنیکز (2002) مطرح میشود. فصل هفتم، بر اهمیت اتحاد درمانی و جنبههای منحصر به فرد آن در زوج و خانواده متمرکز است. در فصل هشتم عوامل مشترکِ ارتباطیِ منحصر به فرد برای قطع کردن الگوها/ چرخههای ارتباطی بدکارکرد مطرح میشود. آنچه این فصل را جذاب میسازد مداخلات سه الگوی به ظاهر ناهمخوان (روابط شیء، هیجانمدار، و راهحلمدار) است که به روشهای مشابهی چرخههای بدکارکرد یک زوجِ درمانجو را قطع میکند. فصل نهم، از مطالب مطرحشده در فصول اخیر به وسیله ارائه یک فرا- الگوی تغییر نتیجهگیری میکند. فصل دهم، به موارد مخالف با عوامل مشترک و پاسخ به این مخالفتها اختصاص دارد. فصل یازدهم، تلویحاتی را برای ناظران درمان، در درمان ارتباطی مطرح میکند و بر لزوم یادگیری الگوهای متعدد و انعطافپذیر برای هماهنگی با انواع مختلف مراجعین تأکید میکند. و در نهایت فصل دوازدهم، توصیههای ویژهای برای رواندرمانگران، ناظران درمان و پژوهشگران بر اساس ایدهها و مطالب کتاب حاضر پیشنهاد میکند. کتاب با دو ضمیمه به پایان میرسد. ضمیمۀ «الف» شامل فهرست نظارت بر عوامل مشترک بوده و حاوی سؤالات خودسنجی درمانگر برای ارزیابی پیشرفت درمان میباشد. ضمیمۀ «ب» نیز ابزارهایی برای ارزیابی پیشرفت درمان را دربرمیگیرد که به مراجع اختصاص دارد.
[size=14pt]در آخر چند نکته را دربارۀ درمان، مراجع و درمانگر یادآور میشویم: [size=14pt]در ساعات بیشماری که صرف یادگیری درمان، شرکت در کارگاههای آموزشی، و غیره میشود پیام ضمنی این است که درمانگر مسئول موفقیت یا شکست درمان است.[size=14pt]این اشتباه است که فرض کنیم آنچه که درمانگر انجام میدهد مهمترین عنصر درمان است. [size=14pt]درمانی که توسط درمانگران باتجربه ارائه میشود تنها بخشی از موفقیت نتایج را تأمین میکند، بخش مهمتر و اصلیتر، مراجعین هستند که عامل مشترک موفقیت یا شکست درمانها محسوب میشوند. مراجعین اغلب تواناتر از چیزی هستند که ما به آنها نسبت میدهیم، این مراجعین هستند که انتخاب میکنند به چه چیزی توجه شود و چگونه این کار صورت گیرد. درمان، به طور طبیعی بهبود جنبههای سالم زندگی مراجع را تسهیل میکند و درمانگران به عنوان نظامهای حمایتی و ارائهدهندگان خدمات عمل میکنند. و در نهایت، هیچ کتاب راهنمایی نمیتواند به خوبی رواندرمانی را توصیف کند، چرا که درمان نتیجۀ همکاری منحصر به فرد مراجع و درمانگر است.
برای برگردان این اثر ساعات بسیاری وقت صرف شده و از تجربۀ سالها کار بالینی با زوج، خانواده و مراجعین مختلف استفاده شده است اما مدعی بینقص بودن آن نیستیم. بنابراین، از اساتید، همکاران، دانشجویان، و تمام خوانندگان که کاستیهای کار را با ما در میان میگذارند صمیمانه سپاسگزاریم. از استاد فرهیخته و گرانقدر جناب دکتر محسن ارجمند و تمام همکاران پرتلاش ایشان در انتشارات ارجمند تشکر ویژه داریم. خداوند رحمان را شاکریم که توفیق برداشتن گام کوچک دیگری را در جهت خدمت به جامعۀ بالینگر پارسی زبان به ما عطاء فرمود.
منبع:روانشناسی راه فردا