هویت چیست؟
هر انسانی دارای مشخصاتی است که به آن مشخصات و فاکتورهایی که به طور انحصاری در مورد آن فرد به کار برده شده است هویت می گویند.
هویت در نوجوان چگونه به وجود می آید؟
انسان در کودکی از طریق والدین و اطرافیان خود چیزهایی یاد می گیرد البته خودش هم به عنوان یک کودک از محیط پیرامون خود تجربیاتی کسب می کند، مسائل را می آموزد، درک می کند و آن را به حافظه یا ضمیر ناخودآگاه خود می سپارد و در آنجا نگه می دارد و هنگامی که آن کودک بزرگ شد نسبت به چیزهایی که یاد گرفته کنش و واکنش نشان می دهد و هنگامی که کودک وارد دوره ی دوره ی نوجوانی می شود هویت در نوجوان شروع می شود.
هویت در نوجوان این است که بداند کیست، چیست، چه راهى را در زندگى در پیش رو دارد و به کجا مىخواهد برود. انسان در دوره ی کودکی، به این مفاهیم نمىاندیشد. کودک در مورد خود و محیط خود حساسیت زیادى نشان نمىدهد. براى او در این زمینه سؤالهاى زیادى مطرح نمىشود. ولى نوجوان در مورد خود حساس مىشود. پرسوجو می کند.
1. اولین ویژگی دوره نوجوانی سوال کردن نوجوان است
من که هستم؟ چکاره ام؟ اطرافیان من کیستند؟ چرا اطرافیان من این گونهاند؟ آیا زیبا هستم؟ موفق هستم ؟ آیا دوست داشتنی هستم؟ انسان خوشبختی هستم؟ ازکجا آمده ام و به کجا می خواهم بروم؟ چرا باید به جایى که دیگران برایم در نظر گرفتهاند بروم؟ چرا نباید هدفى دیگر در زندگى داشته باشم؟ و...؟ این ها سؤالهایى است که نوجوان در ذهن خود دارد و در جستوجوى یافتن راه خویش در زندگى است و تا وقتى آن را نیابد، آشفته خواهد بود و این بحران هویت در نوجوان ناشی از بحران بلوغ است، چون ابتدا بحران بلوغ بعد بحران هویت به وجود می آید. بحران بلوغ ناشی از تغییرات فیزیکی، جسمی، روحی و روانی نوجوان است در این مرحله از زندگی نوجوان نیاز دارد که دائما پرسش کند و از خود آزمایش ارزش بگیرد.
2. دومین ویژگی دوره نوجوانی استقلال طلبی نوجوان است
نوجوان به دلیل این که خودش را در آستانه ی یک انسان کامل شدن می بینند، علاقه به
کسب استقلال در زندگی دارد. او همیشه دوست دارد کلمه ی نه را بگوید، پدر ومادر عزیز نباید نگران باشید، گفتن این کلمه ناشی از استقلال اوست. شما باید خوشحال باشید فرزند شما می گوید من بزرگ شدم، مستقل شدم، من حرفهایی را می فهمم.
البته در ذهن
نوجوان تضاد هایی وجود دارد گاهی پدر و مادر با هم اختلاف نظر دارند و هر کدام می خواهند عقاید و نظر خود را به فرزندشان تحمیل کنند و از طرفی نوجوان در محیط مدرسه و دوستان هم حرف هایی می شنود که همه ی این ها باعث بحران در دوره ی نوجوانی می شود و نوجوان نمی تواند همه ی مسائل را با هم درک کند و دچار تضاد می شود.
پدر و مادر فکر می کنند فرزندشان هنوز کودک است اگر فرزندشان به آنها بگوید «من دیگه بزرگ شدم» عصبانی می شوند، موضع گیری می کنند. نوجوان نیاز به استقلال را درون خود حس می کند، پدر ومادر عزیز شما نباید فکر کنید که رفتار او طغیان گرایانه شده، بی تریبت شده و بر علیه ما قد علم کرده است.
نوجوان علاقه دارد ساعاتی را با خود خلوت کند
گاهی نوجوان به اتاقش می رود، در اتاقش را می بندد و سکوت می کند. آن وقت پدر ومادر فکر می کنند که چه مشکلی برای فرزندمان به وجود آمده یا چه اتفاقی افتاده است؟ نوجوان دارد دنیای خودش را بررسی می کند و به سوال های بی جواب درون ذهنش فکر می کند. وقتی نوجوان به پدر و مادرش می گوید «اجازه بده خودم تصمیم بگیرم و مشکلاتم را، خودم حل کنم» شما به او فرصت دهید تا او خودش را پیدا کند به طور مستقیم در کارهایش دخالت نکنید فقط از دور حواستان به او باشد و مراقبش باشید.
نوجوان اگر احساس کند، شما در تمام مسائل او دخالت می کنید در مقابل شما جبهه گیری می کند، عکس العمل منفی نشان می دهد و رنجیده خاطر می شود. برخورد صحیح با نوجوان این نیست که ما در تمام مسائل او دخالت کنیم. شما دورادور نوجوان را کنترل کنید و اجازه دهید خودش مسیر زندگی اش را انتخاب کند.
مدگرایی، جبران کمبودهای هویتی نوجوان
یکی از بحران های هویت در نوجوانی که تقریبا خیلی فرگیر است پیروی از مد است. تقلید از لباس پوشیدن، حرف زدن و راه رفتن هنرپیشه ها و ورزشکاران. نوجوان در بحران هویت است نیاز به توجه دارد او برای دیده شدن و جلب توجه دیگران به کار روی میآورده است، او دوست دارد بداند دیگران در مورد او چه فکری می کنند، نگاه دیگران را نسبت به خود بسنجد.
وقتی بازیگر یا ورزشکاری در تلویزیون می آید و مردم آنها را تشویق و تایید می کنند، نوجوان پیش خود فکر می کند اگر او هم مثل فلان خواننده یا بازیگر لباس بپوشد دیگران او را نیز تایید می کنند. نوجوان هنوز به خودش اطمینان ندارد و از شرایط خود راضی نیست، او همچنان از خودش آزمایش ارزش می گیرد، او می خواهد رفتار و ظاهری داشته باشد که مورد تایید دیگران باشد، مورد توجه قرار گیرد.
نقش خانواده ها در حل بحران هویت در دوره ی نوجوانی
1. به نوجوان امنیت خاطر دهید
2. توجه مخصوص به نوجوان بکنید
3. تایید و تشویقش کنید
4. متوجه حرکات و رفتارهایش باشید
ببینید فرزندتان اعمال و رفتاری که انجام می دهد ناشی از چیست، به چه دلیل این کارها را می کند.
5. با چشمان فرزند خود به زندگی اطراف نگاه کنید
در این صورت است که نوجوان به طرف شما می آید. پدر و مادر بر حسب تجربه و آگاهی که از مسائل دارند، محافظه کار هستند اما نوجوان کنجکاو است و سوال های بدون جواب زیادی دارد.
در بحران بلوغ نوجوان نیاز دارد که پدر و مادرش در کنارش باشند، حضور فیزیکی داشته باشند و او را راهنمایی کنند، تا زمانی که پایگاه عاطفی نوجوان در منزل باشد به دنبال هویت ناشناخته اش به سراغ همسالان خود نمی رود و از آنها کسب اطلاعات نمی کند چون این اطلاعات ممکن است در زندگی آینده آنها تاثیر بسیار زیادی دشته باشد.
و نکته ی آخر توصیه ی من به عنوان
مشاور خانواده به پدر و مادر هااین استکه
1. نوجوان شما نیاز به محبت دارد
بعضی از پدران و مادرها به این علت که مبادا فرزندشان لوس شود، محبت خود را به فرزند بروز نمی دهند، یا این که به آنها فرصت نمی دهند احساسات و عواطفشان را نسبت به پدر و مادر بروز دهند و این کمبود در مرحله بلوغ، آنان را دچار مشکل می سازد. زیرا عدم ارضای این نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدن در خانواده و کمبود محبت اطرافیان نزدیک، عامل مهمی در به وجود آمدن دوستی های افراطی و علاقه مندی های بی فرجام به افراد بیگانه می شود.
2. هیچگاه نوجوان خود را در جمع، مورد نصیحت، تحقیر و مقایسه قرار ندهید
نوجوان از پدر و مادری که دائما او را نصیحت می کنند، سرزنش و ملامت می کنند، دائما می گویند این کار را انجام بده، این کار را انجام نده، بیزارند.
3. فرزندتان را طبق زمان حال تربیت کنید
سعی نکنید فرزندتان را آن گونه تربیت کنید که خودتان تربیت شده اید، او را متناسب با شرایط زمانش تربیت کنید.
4. هیچ گاه به خاطر یک اشتباه کوچک فرزندتان را سرزنش نکنید
هرگز به خاطر درس نخواندن و یا کار اشتباهشان آنها را نفرین نکنید، او را طرد نکنید نوجوان وقتی از طرف شما طرد می شود به طرف همسالانش می رود چرا؟ چون آنجا تایید می شود، آنجا هر کاری که بکند کسی به او اعتراض نمی کند، در آنجا احساس آرامش می کند. و چه بسا در جمع همین همسالان، دوستان ناباب فرزندتان را به طرف مواد مخدر سوق دهند.
جان گاردنر می گوید: «یک فرد جوان باید بیاموزد که بیش از هر چیز خودش باشد ، در جایی که بیشترین ارزش را برای دیگران دارد - دیگرانی که مطمئنا برای او نیز عزیزتر از هر چیز دیگر هستند»