زمان کنونی: ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۳, ۰۵:۳۹ صبح درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)

اعلانات تالار گفتمان

[-]
آخرین مطالب ارسال شده

مزون عروس آریایی

عطر و ادکلن پرفیومز



ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امیتازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
داستان فاطمه: چه شد که از سـکس با همسرم گریزان شدم
نویسنده پیام
مدیر ارشد
******
مدیر ارشد
ارسال‌ها: 1,708
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۰
سپاس ها 465
سپاس شده 1305 بار در 793 ارسال
ارسال: #2
پاسخ به: داستان فاطمه: چه شد که از سـکس با همسرم گریزان شدم
داستان فاطمه
بخش دوم



روان پزشک برای همسرم دارو تجویز کرد برای کم کردن میل جنسی. اما این مسأله رو حل نمی کرد و فقط صورت مسأله رو پاک می‌کرد...

گذشت تا در میانه این کارزار ایشون با وجود اینکه مخالف فرزند بودند به خاطر ثابت کردن میزان عشقش به من و من با این باور که پدر شدن باعث میشه از این تمایل بگذرند٬ تصمیم به بچه دار شدن گرفتیم. اشتباهی از پس اشتباه دیگرتصویر: images/smilies/confused.gif

در دوران بارداری گسست عاطفی بین ما اتفاق افتاد. مادر شدن، من رو از نظر عاطفی راضی  می کرد. همسرم هم درگیر ادامه تحصیل بودند و فاصله ایجاد شده رو با مشغلولیت تحصیلیشون پر میکردن.

فرزندمون یک ساله که شد مشکلاتمون به اوج رسید. شبها رو با اشک به صبح میرسوندم. دیگه از با هم بودن لذت نمیبردیم. فاصله بیشتر شد‌. همسرم هیچ حسی به فرزندمون نداشت. تصمیم گرفتیم از هم جدابشیم. اما هردو با وجود همه مسایل پیش امده باز هم به هم علاقمند بودیم‌. همچنان سکوت من بود و نارضایتی همسرم. اما این بار شرایط بحرانیتر از قبل شده بود.

برای مدتی  به خانه پدریم برگشتم. بعد از یک هفته همسرم خواست که برگردم تا بریم پیش مشاور. وقت گرفتیم و رفتیم. مشاوره محترم گفت که یه جور ناهنجاری جنسی هست و با کمک هم میتونیم مشکل رو حل کنیم.

سه جلسه با هم رفتیم خدمت آقای مشاور که گفتند در زمینه سکس تراپی تخصص دارند و کمکمون میکنند٬ که فقط این مدت من اشک ریختم و تعریف کردم و ایشون شنیدند و بعد از اون سه جلسه٬ یک جلسه انفرادی با همسرم داشتند.

 همسرم گفتند شما بعد از این‌همه شنیدن فقط تشخیص دادید ناهنجاری هست که باید برطرفش کنیم اما حتی یک جمله کلیدی هم از شما نشنیدیم ونهایتا جلسات قطع شد. تنها و مهمترین اتفاقی که افتاد این بود که من سالها سکوتم رو شکستم. و تمام دردی که از  سکس اسلیوی میکشیدم رو با صداقت و شفافیت به همسرم گفتم. ایشون تازه متوجه شد که دلیل فرار من از سکس چی بود.

با همدردی همسرم کمی اوضاع بهتر شد. نگاهم کمی تغییر کرد. میشه چیزی رو دوست نداشت و در موردش حرف زد بدون ترس از عکس العمل طرف مقابل. این موضوع باعث انقلابی در من شد. چند ماهی خودم رو زیر سوال بردم. تمام الگوهای ذهنیم رو خراب کردم. روزهای سختی بر من گذشت. تا مرز افسردگی پیش رفتم. با اصرار همسرم جلسات مشاورمون رو با یک خانم دکتر روان شناس شروع کردیم.

 مجددا شرح ماجرا بود و اشکهای من. خانم دکتر  تشخیص دادند که این موضوع ژنتیکی هست و همسرم نقشی در انتخاب این روش نداشتند. اما میشه مشکل رو‌حل کرد ‌و برای گام نخست گفتند که: باید موقع سکس اسلیوی از چیزی که همسرم ازش متنفر هست٬ استفاده کنیم. مثلا یک بوی منزجر کننده تا ذهن شرطی بشه و شاید این تمایل با اون بو گره بخوره و از اون هم منزجر بشن. یک انقلاب٬ یک تغییر ناگهانی در وجودم اتفاق افتاد.

 میتونستم به موضوع از دید همسرم نگاه کنم. وقتی فهمیدم که
تمایل همسرم یک نوع تمایل جنسی هست که ممکنه نامتعارف باشه اما اختلال نیست خیالم راحت شد. من تشدید کننده تمایلات همسرم نیستم٬ تازه اگر هم باشم؛ اصلا معضلی نیست که نگرانش باشم. وجدان دردی که سالها زجرم میداد٬ از بی اطلاعیم بود.

تازه فهمیدم سکس الگو و قاعده مشخصی نداره. تفاوت ذائقه جنسی رو میشه با نگاهی منصفانه و عمیق٬ به تنوعی خوشایند تبدیل کرد. نمایشهای جنسی میتونه لذت بخش باشه اگه درست کارگردانیش کنیم. عشق رو فقط در نوازش جستجو نکنیم٬ تپش قلبی در اوج لذت٬ همون فریاد عشق هست.

منی که تازه پیداش کرده بودم٬ درکم رو از مساله کمی عمیقتر کرد. سعی کردم  خودم رو جای همسرم بذارم که به خاطر من میخواست تن به هر آزمایشی بده... چرا کسی باید مجبور بشه به انجام کاری فقط به خاطر خوشایند من؟ چرا لذتی تا این حد شیرین رو با تنفر رها کنه. فکر کردم بهترین راه پذیرش همسرم هست٬ همانگونه که هست. تغییر در صورتی منطقی هست که شخص این نیاز رو در خودش حس کنه٬ از وضعیتش ناراضی باشه و از روی خواست و اراده قلبیش به دنبالش بره...

تصمیم گرفتم جلسات مشاوره رو قطع کنم و شروع کنیم به پیدا کردن راهی برای کسب لذتی دوطرفه تا نه میلی سرکوب بشه و نه کسی درد بکشه. این پذیرش و تغییر نگاه زندگیمون رو متحول کرد. در این میان راهنماییها و تشویقهای دکتر شکیب عزیز من رو در تصمیم گیریم مصمم کرد. دکتر شکیب تاکید داشتن که حتی تلاش برای تغییر همسرم هم سود چندانی نداره و من وقتی به آرامش میرسم که خودم، همسرم و شرایط زندگیم رو بپذیرم. البته می تونستم و می تونم این شرایط رو نپذیرم و زندگی رو‌ترک کنم، اما مجموعه شرایط جوری بود و هست که من موندن کنار همسر خوبم و فرزندم رو‌ترجیح بدم.

 
۱۶ اسفند ۱۳۹۶ ۰۷:۴۰ عصر
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 


پیام‌های داخل این موضوع
پاسخ به: داستان فاطمه: چه شد که از سـکس با همسرم گریزان شدم - star - ۱۶ اسفند ۱۳۹۶ ۰۷:۴۰ عصر

موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  داستان منصور در مورد تمایلات "بی دی اس ام" خود از دوران کودکی تا بزرگسالی star 7 13,224 ۱۶ آذر ۱۴۰۰ ۰۸:۴۳ صبح
آخرین ارسال: مهمان
  همسرم از نظر میل جنسی بسیار سرد مزاج است، دلم نمی آید به رویش بیاورم دکتر برود! star 1 1,938 ۲۷ اسفند ۱۳۹۶ ۰۳:۲۲ عصر
آخرین ارسال: star
  نامه علی: ذهنیت افراد جامعه درباره سـکس دهانی star 2 2,331 ۲۷ اسفند ۱۳۹۶ ۰۲:۳۸ عصر
آخرین ارسال: star

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان