زمان کنونی: ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۳, ۰۷:۱۸ عصر درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)

اعلانات تالار گفتمان

[-]
آخرین مطالب ارسال شده

مزون عروس آریایی

عطر و ادکلن پرفیومز



ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امیتازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
واژینسموس: ترس، برادر حقارت است
نویسنده پیام
مدیر ارشد
******
مدیر ارشد
ارسال‌ها: 1,708
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۰
سپاس ها 465
سپاس شده 1305 بار در 793 ارسال
ارسال: #1
واژینسموس: ترس، برادر حقارت است
دکتر محمدرضا رجبی شکیب:

مشکل شایعی هست در خانم های جوان؛ اینکه به دنبال برانگیختگی جنسی گرفتار انواع درد، از جمله سردرد یا درد شکم می شوند. عده دیگری هستند که بعد از برانگیختگی یا بعد از تجربه ارگاسم، احساس گناه و نفرت از خود بر سرشان آوار می شود. اغلب آنان از برانگیختگی می ترسند و اجتناب می کنند و سرکوب میل جنسی، مکانیسم دفاعی آنها است برای کاهش اضطراب یا درد. ریشه مشکلات هم اینها، و هم مبتلایان به فوبیای سکس و فوبیای دخول (یا همان واژینسموس)، در ناهشیار است. از کجا بذر این احساس گناه درباره سکس و  یا ترس از آن، در ذهن یک دختر کوچک کاشته شده که در بزرگسالی میوه اش می شود این؟ دقیقا نمی دانیم. اما آشکار است که بخشی از این بازداری ها محصول نظام تربیتی مردسالار در دنیای سنتی ست.

در دنیای مردسالار، زن ابزار بهره مندی مرد است و حقوقی برابر با مرد ندارد. ختنه دختران از کجا آمده؟ و یا توصیه به تمکین حتی بر جهاز شتر؟ و آیا برای مادربزرگ های ما حقوق جنسی معنا داشته است؟  قواعد دنیای سنتی را مردان نوشته اند و یکی هم همین است که سکس برای زنان موضوعیتی ندارد. پس چه بهتر که از همان کودکی به آلت جنسی دختران بگوییم «عیب» و تصویری دلهره آور یا گناه آلود در ذهن آنان بسازیم از سکس؛ که تا آخر عمر خیالمان راحت باشد.

مثل همیشه تاکید می کنم اینها هیچ ربطی به تعالیم دینی ندارد. احکام دین، همواره تابع شرایط زمان و مکان بوده و به باور من،  اسلام «نسبت به زمان خود» بسیار هم احکام روشنفکرانه ای دارد که حقوق زنان را پاس داشته. یک مثال: چرا طبق احکام اسلامی وقتی مردی عنین است (یعنی ناتوانی جنسی دارد) خود به خود عقد ازدواج قابل فسخ است؟ نه این است که در سرزمینی که دختران را زنده به گور می کردند، اسلام حقوق جنسی زنان را هم به رسمیت شناخته؟ بگذریم.

اما در همین زمانه، بسیار هم هستند خانم هایی که از رابطه گریزان اند و وقتی می پرسی چرا؟ می گویند می ترسیم. عده ای از ازدواج هم گریزان اند به دلیل همین ترس. ترس از چه؟ می گویند: این روزها دیگر نمی شود به هیچ مردی اعتماد کرد. می پرسی اعتماد به چی؟ می گویند: اگر یک روز مرا رها کرد چه؟ من طاقتش را ندارم.

این ترس، اپیدمی زنانه در جامعه ای است که در حال گذار است از سنت به تجدد. زن دنیای قدیم ترسی نداشت چون اولا انتخابی هم نداشت و ثانیا مردش او را رها نمی کرد. شاید مردش می رفت زنان دیگری می ستاند؛ اما طلاق برای او ننگ بود. مدرنیته که آمد، حق انتخاب هم با خودش آورد. حالا یک زن حق دارد انتخاب کند، اما می ترسد.

این ترس زنانه از رهاشدگی را هم قرنها است دنیای سنتی در ذهن دختران کاشته: وای اگر مردت رهایت کند! فراموش نکنید که در نقاطی از دنیا بعد از مرگ مرد، همسرش را هم در آتش می سوزاندند. اما مگر دنیای سنتی چه نفعی می برد از القا و ترویج این هراس؟

مراجعی داشتم که شوهرش بارها روابط ورازناشویی آشکار داشت و مدتی هم بود که همسرش را وادار می کرد با زنی که می گفت عقدش کرده، رابطه سه نفره برقرار کنند. زن، افسرده و با افکار خودکشی به من مراجعه کرد و من تلاش کردم در مسیر درمان شخصیت وابسته، به او جرات ورزی و مهارت های حل مساله بیاموزم؛ تا دستکم بتواند نه بگوید. وقتی یک روز بالاخره زن، توانست به شوهرش نه بگوید، آقا به کلینیک مراجعه کرد، عصبانی از من که دارم خانواده شان را از هم می پاشم و  شرایط موجود به نفع همسرش است و با تکرار این جمله که «اینجا ایران است» با تهدید اتاق را ترک کرد.

القای این ترس از رها شدگی در زن دنیای سنتی، به مرد دنیای سنتی امکان سلطه گری می دهد.

از زنان و دختران ترسان باید پرسید: چرا شما فقط می ترسید از اینکه رهای تان کنند؟ مگر شما نمی توانید رها کنید؟ آیا مردی که در مقابل شماست نباید بترسد؟ و اصلا به فرض که تمام شد. و مگر چیزی در این دنیا هست که شروع شود و تمام نشود؟ بالاخره که تمام می شود؛ حتی با مرگ. بعد چه می شود؟ مدتی سوگواری می کنید و تمام. مگر نه که زندگی ادامه دارد؟ چرا خود را این همه حقیر می بینید؟

هفته قبل مراجعی داشتم که وقتی داشت داستانش را برایم تعریف می کرد، اگر دودی بودم، حتما باید سیگاری روشن می کردم. دختری بکارتش در رابطه ای زایل شده بود و آن مرد از سر ترحم آمده بود خواستگاری و با این شرط که مهریه ای نباشد و فلان چیزها را هم به نام من کنی، ازدواج کرده بودند و در تمام این مدت خانواده دختر از سوی شوهر و خانواده اش تحقیر شده بودند و شوهر آشکار می گفت که تنوع طلب است و می گفت تو زیبا نیستی و نمی توانی مرا راضی کنی و من باید با دیگران ارتباط داشته باشم و دختر را بارها کتک می زد و بالاخره هم گفته بود که من اصلا تو را نمی خواهم و جدا شویم؛ و حالا دختر آمده بود پیش من که چه کنم؟ دوستش دارم. نمی توانم جدا شوم.

توضیح بیشتری لازم است؟
 
۱۶ اسفند ۱۳۹۶ ۰۴:۴۷ عصر
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 


پیام‌های داخل این موضوع
واژینسموس: ترس، برادر حقارت است - star - ۱۶ اسفند ۱۳۹۶ ۰۴:۴۷ عصر

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان