تالار گفتمان عروس
داستان منصور در مورد تمایلات "بی دی اس ام" خود از دوران کودکی تا بزرگسالی - نسخه قابل چاپ

+- تالار گفتمان عروس (https://forum.talarearoos.ir)
+-- انجمن: گفتمان کاربران (/forum-%DA%AF%D9%81%D8%AA%D9%85%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%86--12)
+--- انجمن: سلامت جنسی - کلینیک دکتر شکیب (/forum-%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%AA-%D8%AC%D9%86%D8%B3%DB%8C-%DA%A9%D9%84%DB%8C%D9%86%DB%8C%DA%A9-%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1-%D8%B4%DA%A9%DB%8C%D8%A8--63)
+---- انجمن: روان‌شناسی تمایلات یا انحرافات جنسی (/forum-%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%AA%D9%85%D8%A7%DB%8C%D9%84%D8%A7%D8%AA-%DB%8C%D8%A7-%D8%A7%D9%86%D8%AD%D8%B1%D8%A7%D9%81%D8%A7%D8%AA-%D8%AC%D9%86%D8%B3%DB%8C--67)
+---- موضوع: داستان منصور در مورد تمایلات "بی دی اس ام" خود از دوران کودکی تا بزرگسالی (/thread-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%85%D9%86%D8%B5%D9%88%D8%B1-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D8%AA%D9%85%D8%A7%DB%8C%D9%84%D8%A7%D8%AA-%D8%A8%DB%8C-%D8%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%B3-%D8%A7%D9%85-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D9%88%D8%AF%DA%A9%DB%8C-%D8%AA%D8%A7-%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF%D8%B3%D8%A7%D9%84%DB%8C--2044)



داستان منصور در مورد تمایلات "بی دی اس ام" خود از دوران کودکی تا بزرگسالی - star - ۱۶ اسفند ۱۳۹۶ ۰۶:۴۱ عصر

داستان منصور
بخش اول



الان که این متن رو مینویسم زمانی هست که 31 سال عمر از خدا گرفتم و حال و روز خوبی دارم و خواستم کمی با دوستان و بزرگواران خوب کانال دکتر شکیب درد و دلی کرده باشم. شاید که این درد ودل، درد و دل خیلی ها باشه اما سرکوب شده باشه یا به هر دلیل گرافتار عذاب وجدان شده باشن و نتونن مطرح کنن.

شاید باور کنین و شاید هم نه اما تمام جزئیاتی که میگم مو به مو از ذهنم رد میشه واصلا خیال پردازی نیست. مدرسه نمیرفتم دقیقا یادمه. بچه بودم و احتمالا کمی هم ترسو. صبح به صبح پدر و مادر فرهنگی من به مدرسه برای تدریس میرفتن و من تنهام میموندم. خونه ما طبقه شیروانی خونه پدربزرگ و مادربزرگم بود. وقتی که تنها میشدم عجیب بودم. دقیق یادمه. اینه ی قدیمی عروسی مادرم دم دست بود و همیشه جلوی اینه الفاظی رو به کار میبردم که در ته ذهنم الان مرور میشه: «میگیرمت با زنجیر میبندمت کلیدشم میندازم یه جایی که هیچکی دستش بهش نرسه». اینها رو به خودم میگفتم.

خیال پردازی های من عجیب و غریب با خودم رشد میکرد. وقتی بزرگتر شدم و مدرسه ای شدم دنیای من هم کمی بزرگتر شد. فامیل ها (خواهر و برادرزاده های قد و نیم قد پدرم) همبازی من شدند. عاشق و دزد و پلیس بازی شدم همیشه در تنهایی دنبال یافتن ابزاری برای بستن دست و پا بودم که وقتی با فامیلها بازی میکنم و صد البته پلیس میشدم اونها رو به بند بکشم! یا حتی اگه دزد بودم دزد موفق و آدم ربا بودم دنبال گره های مختلف و اموزش اونها میگشتم.

 گذشت و گذشت و من سرخورده تر از اعمالم که به ناکجا آباد ذهنم کشیده میشد. خانواده مذهبی داشتم به همین دلیل قبل هر کاری اول اونها باید اون کار خاص رو سبک سنگین کنن که ببینن به صلاح هست یا که نه به همین دلیل هرگز حتی سوالات جنسی خودم رو از اونها نپرسیدم و اگر هم میپرسیدم با این جواب که «الان زوده بدونی پسرم تابستون بعد بهت میگم» روبرو میشدم. این تابستون بعد هرگز نیامد.

 گاهی خودم با میل خودم خودم رو دربند میکردم و خودم رو ازاد میکردم با یه بند معمولی و احساس خوشحالی میکردم و حتی احساس لذت. هر چند که اون موقع درکی از لذت جنسی نداشتم. فقط حالت خوشایندی داشتم و گاهی فیلم های تلویزیونی که در اون کارآگاه بازی یا آدم ربایی و صد البته صحنه بستن داشتن با دقت نگاه میکردم. حتی به تکرار فیلم های تلویزیون هم رحم نمیکردم و تکرار اون فیلمهای خاص رو میدیدم. عجیب بود...

بزرگ و بزرگتر شدم و تکنولوژی با من رشد کرد. کامپیوتر ارزان شد و یکی یه دونه توی خونه هر کی پیدا میشد. اینترنت اومد. پسر خاله ای داشتم با اختلاف سن شش سال بزرگتر از من که دو سه ماه بعد از من کامپیوتر خرید. من از ایترنت فقط اسمی شنیده بودم و به همین دلیل اقدامی نکردم اما پسر خالم بلافاصله روزی که سیستم رو خرید من رو با کلمه sex اشنا کرد. بهش گفتم عدد شش (six) چیه؟ خوب که چی و ...گفت این اون نیست و...

 و اولین اشنایی من با این کلمه و جنس مخالف و تمام سوالات نا تمام من و تابستان هایی بعدی در همون شب با همین چند دیالوگ برملا شد. سفره دل واکردم و ایشون هم به صورت تمام و کمال درست یا غلط راهنماییم کرد. گذشت و گذشت تا اینکه در بعضی سایت های خاص با بعضی کلمات خاص اشنا شدم. به دلیل نشکستن قبح ماجرا به کلمه مخفف BDSM بسنده میکنم. این کلمه سرآغاز تمام گرفتاریهای من شد. تمام زندگی من شد. فهمیدم اگه دردی دارم هستن در تمام دنیا کسایی که همچین دردی دارن وگرنه این گرایشها برای چیه. چون اگه یکم وارد جزییات بشیم میشد فهمید هر جا کلمه سکس میاد زیر شاخه هایی از اون که یکیش BDSM هست هم وجود داره. فهمیدم همدرد دارم و اگر هم مریضم تنها نیستم مثل همه مریض های دیگه. نمیدونستم چی هستم یا حتی کی هستم. خلاصه انگار دردی دارم و مرهمی هم جور شد. مثل معتادها که با مواد کمی به فضا میروند و تسکین پیدا میکنن. حالا این فیلمها و... مرهی کوتاه بر زخم میشد.



ادامه در پست بعد


 


پاسخ به: داستان منصور در مورد تمایلات "بی دی اس ام" خود از دوران کودکی تا بزرگسالی - star - ۱۶ اسفند ۱۳۹۶ ۰۶:۴۲ عصر

داستان منصور
بخش دوم



اوایل که کلا از خودم متنفر بودم چون نمیدونستم چه مرگم هست. ازدواج کردم در روابط کلامی قبل ازدواج و در واقع در صحبت های قبل ازدواج با همسر آینده م صحبت کردم. گفتم من عاشق سکس هستم اما اون سکسی که من دوست دارم اونی نیست که همه دوست دارن. من از سکس لذت میبرم اما از بستن دست و پا و اعمالی مشابه لذت بیشتری میبرم. نمیدونم من جزء گروه مازوخیسمها و سادیسم ها هستم یا خیر ولی نامزدم و همسر فعلی من رضایت داد. گفت من با سکس خشن شما مشکلی ندارم. اما بعد ازدواج، مشکل خودش رو نشون داد.

هر چه گره طناب ها و میزان طناب ها بیشتر میشد نارضایتی همسرم هم بیشتر میشد و گاهی هم حتی سکس ما از اول به هم میخورد. چون وقتی ساعت 11 به بستر میرفتیم تا 1 بامداد مشغول بستن بودم. با اعصاب خردی میخوابیدیم. همیشه هم میشنیدم که میگفت ای بابا این که نمیشه تو هی منو ببندی و بزنی (زدن درحد زدن کف پا ، کمی سرخی و ...) و من زجر بکشم که تو لذت ببری! من سکس با ملایمت و مثل آدم رو دوست دارم اما تو ...

 گذشت و به چند مشاوردر دانشگاه محل تحصیلم مراجعه کردم که کمکی نکرد. یکی از مشاورین که اتفاقا خانم هم بود گفت شما شرطی شدی و سکس شما شرطی شده. از من پرسید آیا فیلم و عکسی در مورد این ماجرا دیدی که من چون در کنار همسرم بودم تکذیب کردم و خجالت کشیدم. واقعا هم من فیلم ندیده بودم که این جوری بشم! اما بعدها گاهی هم فیلم می دیدم. یه روز اتفاقی همسرم کلیپی از این صحنه های BDSM رو دید و من آب شدم رفتم توی زمین.

هنوز که هنوزه هیچ راه علاجی پیدا نکردم. درمانده و عاجر در پی این هستم که گاهی همسرم اجازه بده و با بندها و طنابی که همیشه بالای سر تخت هست موقع سکس به لذتی بیش از سکس برسم. برام مهمه که ببندم اما اگه بسته هم بشم برام جذابه. در واقع یه اتفاقه دو سویه هست. اما نه تنها همیشه فرصت نمیشه بلکه گاهی هم عصبانی و کلافه به هم پشت میکنیم. حتی گاهی من لقب روانی هم میگیرم. گاهی در خلوت گریه م میگیره که آیا من مریضم یا واقعا روانی هستم و ایا مشکل من چاره داره یا این لذت رو تا آخر عمر باید به گور ببرم و یا آیا این میل درون من راهی در بیرون برای ارضای مسالمت امیزش وجود داره و آیا باید همسرم رو به زور وادار به بستن و سکس خشن وکاری که میخوام بکنم تا لذت ببرم؟ چون لذت بردن از سکس حق هر دو نفر ماست و حق هم گرفتنی ست و هم دادنی. و یا حتی سوال کلیدی اینکه ابزار های صنعتی BDSM مثل شلاق و دستبند و پا بند و حتی دهن بند به شکلها رو رنگ و لعاب های مختلفی که حتی در بازارهای ایران به وفور یافت میشه برای چی ساخته و عرضه شده؟

و آیا من باید باید به قول دینداران تقوای الهی پیشه کنم؟ و آیاها  و سوالات بسیار دیگر.

 سر شما رو درد آوردم ولی عوضش خودم رو تخلیه کردم. امیدوارم به جواب مناسب و راهگشایی توسط شما دوستان برسم.

 


پاسخ به: داستان منصور در مورد تمایلات "بی دی اس ام" خود از دوران کودکی تا بزرگسالی - مهمان - ۲ مرداد ۱۳۹۷ ۰۸:۲۳ صبح

سلام منم مثل شما هستم و از این حس به شدت لذت می برم اما هیچ وقت نتونستم اون جور که می خوام این حس رو تجربه کنم.


پاسخ به: داستان منصور در مورد تمایلات "بی دی اس ام" خود از دوران کودکی تا بزرگسالی - مهمان - ۴ مرداد ۱۳۹۷ ۰۱:۳۷ عصر

سلام.شما مستری. البته احتمال داره سوئیچ هم باشی
و من برت هستم .نوعی برده که اتفاقا شوهرش هم بدجور از بی دی اس ام بیزاره.


پاسخ به: داستان منصور در مورد تمایلات "بی دی اس ام" خود از دوران کودکی تا بزرگسالی - مهمان - ۲۰ آذر ۱۳۹۷ ۱۲:۰۸ صبح

متاسفانه همسر شما درک درستی ازbdsmنداره باید پیش از ازدواج بیشتر دقت میکردید پیشنهادم اینه ایشونو کاملا با اس ام اشنا کنید شاید متوجه شدن که حس شما چیز عجیبی نیست و حداقل اون لقب ک اصلا مناسبتون نیستو بهتون ندادن


پاسخ به: داستان منصور در مورد تمایلات "بی دی اس ام" خود از دوران کودکی تا بزرگسالی - مهمان - ۲ مهر ۱۳۹۸ ۰۱:۲۸ صبح

سلام اولین نکته که باید بدونید این که ازدواج برای افراد مبتلا به bdsm باید با گروه مقابل خودشون از bdsm باشه پس راه درست شما طلاق است چون برای هم مناسب نیستید باید با یک فرد مناسب خودتون ازدواج کنید تمام تمایلاتتون رو لیست کرده و فردی که نقطه مقابل هست رو پیدا کنید پس از مدتی صیغه اگر برای هم مناسب بودید ازدواج کنید.


پاسخ به: داستان منصور در مورد تمایلات "بی دی اس ام" خود از دوران کودکی تا بزرگسالی - مهمان - ۳۰ مهر ۱۳۹۹ ۱۰:۳۷ صبح

سلام منم مشکل شما رو دارم و تمایلاتم کاملا مستر گونس برای همین جرئت نمیکنم ازدواج کنم چون میترسم همسرم از bdsm خوشش نیاد ولی درکل به نظر من شما خانومت رو با اس ام آشنا کن و آروم آروم جلو برو چون طلاق اصلا گذینه ی درستی نیست
بزار یه شب هم اون تو رو ببنده شاید بتونه درکت کنه و بهت نگه روانی


پاسخ به: داستان منصور در مورد تمایلات "بی دی اس ام" خود از دوران کودکی تا بزرگسالی - مهمان - ۱۶ آذر ۱۴۰۰ ۰۸:۴۳ صبح

سلام من هم به مشکل شما مبتلا بودم و شاید خیلی از اوضاع شما هم بدتر.
من هنوز ازدواج نکردم ولی از bdsm لذت میبرم برام فرقی نداره که برای شخصی که باهامه چه اتفاقی میفته به همین دلیل اصلا تمایلی به ازدواج ندارم...آقای منصور تا جایی که من بعد از این همه سال هنوز سعی میکنم با مشکلم بجنگم ولی موفق نشدم بهتون پیشنهاد میکنم که شاید بهتر باشه از افراد مازوخیسمی استفاده کنید...چون نه تنها شما با اون افراد حالتون خوب میشه بلکه اونا هم حس خوبی نسبت به رفتار شما دارند ، شما بیشتر شبیه به یک فرد سادیسمی هستید و اصولاً انسان ها بخواطر افکار یا فشار های زیاد زندگی به این مشکل دچار می‌شوند پس میتونیم نتیجه بگیریم که دچار بودن به سادیسم یا مازوخیسم اشتباه یا گناه نیستSmile ممنون که مطلبی که نوشتم رو خوندی❤️