تالار گفتمان عروس
چه فاجعه ای! به من پیشنهاد داد! - نسخه قابل چاپ

+- تالار گفتمان عروس (https://forum.talarearoos.ir)
+-- انجمن: گفتمان کاربران (/forum-%DA%AF%D9%81%D8%AA%D9%85%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%86--12)
+--- انجمن: سلامت جنسی - کلینیک دکتر شکیب (/forum-%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%AA-%D8%AC%D9%86%D8%B3%DB%8C-%DA%A9%D9%84%DB%8C%D9%86%DB%8C%DA%A9-%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1-%D8%B4%DA%A9%DB%8C%D8%A8--63)
+---- انجمن: روابط پیش از ازدواج (/forum-%D8%B1%D9%88%D8%A7%D8%A8%D8%B7-%D9%BE%DB%8C%D8%B4-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D9%88%D8%A7%D8%AC--65)
+---- موضوع: چه فاجعه ای! به من پیشنهاد داد! (/thread-%DA%86%D9%87-%D9%81%D8%A7%D8%AC%D8%B9%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D9%86-%D9%BE%DB%8C%D8%B4%D9%86%D9%87%D8%A7%D8%AF-%D8%AF%D8%A7%D8%AF--1961)

صفحه‌ها: 1 2 3


چه فاجعه ای! به من پیشنهاد داد! - star - ۱۱ اسفند ۱۳۹۶ ۰۷:۳۳ عصر

دکتر محمدرضا رجبی شکیب:

خانمی را می شناسم که مدتی است حالش خوب نیست و به هم ریخته، چون استادش در دانشگاه، که مردی است ۶۰ ساله، به او پیشنهاد دوستی داده. آن خانم روز و شب به خودش می گوید: او چطور به خودش اجازه داد چنین پیشنهادی بدهد؟ من کجا اشتباه کرده ام که او چنین حقی به خودش داده؟ و...

در فرهنگ ما، اغلب زنان وقتی مردی یک قدم به آنها نزدیک می شود، یکی از سه واکنش زیر را نشان می دهند:

۱- وحشت می کنند. نتیجه ترس، اجتناب است. پس فرار می کنند. این فرار، فقط تندتر راه رفتن و از آن سوی خیابان رفتن و... نیست. بلاک کردن در شبکه های اجتماعی هم فرار است. کاری که این پیام را به مرد منتقل می کند: من موجود ضعیفی هستم! و نتیجه: مرد فکر می کند این شکار آسان تری است. پس بیشتر سماجت می کند. همان، واکنش منفعلانه یا passive.

۲- برافروخته می شوند. آماده می شوند برای جنگ. فریاد می کشند. توهین می کنند؛ یا درجاتی پایین تر: تحقیر می کنند. گویا آن مرد ذنب لایغفری مرتکب شده که از آنها خوشش آمده. این برخورد پرخاشگرانه (agressive) «خروس جنگی» وار هم، اغلب گره را باز نمی کند. چون بسیاری از مردان، مبارزه طلب اند و از این جنگ قدرت لذت می برند. همچنین، آنها یاد گرفته اند که زنان همیشه اول می گویند نه، پس ادامه می دهند.

۳- ذوق می کنند. قند در دل شان آب می شود. ساده لوحانه شروع می کنند و بعد از مدتی کوتاه امید می بندند که حالا می توانند تا آخر عمر خوب و خوش و خرم با آن مرد زندگی کنند. اینها همان دخترانی هستند که فکر می کنند اگر یک بار مردی آنها را لمس کرد، دیگر باید با او‌ ازدواج کنند. توجیه شان هم وفاداری است: به دختری که هر روز با کسی باشد، چه می گویند؟!

این رفتارهای ناهشیار، پیامد فعالیت طرحواره «زن دنیای سنتی» است؛ زنی که با آموزه «با لباس سفید به خانه مرد رفتی، با لباس سفید هم بیرون می آیی» بزرگ شده و منطق اش در رابطه، منطق صفر و یک است: یا من با مردی هستم یا نیستم. اگر هستم، یعنی همه چیزم مال اوست و او هم همه چیزش مال من است.

در چنین فرهنگی است که دوستی اجتماعی با جنس مخالف معنا ندارد. چراکه طرحواره «مرد دنیای سنتی» هم، مردان را به این سو می راند که به هر زنی نزدیک می شوند، به تملک او، به رختخواب با او فکر کنند. زنان هم، بازیگر همین زمین اند. پس راحت نیستند که با مردی قرار بگذارند و بعد خودشان رابطه را تمام کنند. مثلا به آن مرد بگویند: «ممنونم. خوش گذشت. ما به درد هم نمی خوریم.» زنان و مردان دنیای سنتی، تمام کننده نیستند. منتظر می مانند تا خانه ویران شود و زیر آوار له شوند، آن وقت تمام.

انگار که هر سلامی، یا باید بی جواب بماند، یا اگر علیک داشت، یعنی دیگر خلاص.

رابطه، از یک «خوش آمدن» اولیه شروع می شود. اگر کسی از شما خوشش آمد، گناه نکرده و تحقیر هم نشده اید. شما هم گناهی ندارید. شما هم تحقیر نکنید. وقتی کسی به شما چای تعارف می کند و میل ندارید، چه می گویید؟

البته اگر کسی بخواهد چای را با نعلبکی در حلق شما فرو کند، آن داستان دیگری است.
 


پاسخ به: چه فاجعه ای! به من پیشنهاد داد! - star - ۱۱ اسفند ۱۳۹۶ ۰۷:۳۹ عصر

گفتگوی کوتاه دکتر شکیب و یکی از همراهان /۱
[تصویر:  photo_2018-02-19_22-47-03.jpg]

 


پاسخ به: چه فاجعه ای! به من پیشنهاد داد! - star - ۱۱ اسفند ۱۳۹۶ ۰۷:۴۱ عصر

گفتگوی کوتاه دکتر شکیب و یکی از همراهان /۲ :

[تصویر:  photo_2018-02-19_22-58-02.jpg]

 


پاسخ به: چه فاجعه ای! به من پیشنهاد داد! - star - ۱۱ اسفند ۱۳۹۶ ۰۷:۴۳ عصر

گفتگوی کوتاه دکتر شکیب و یکی از همراهان / ۳:


سلام اقای دکتر
وقتتون به خیر
فکر میکنم این داستان واسه خیلی ها پیش میاد

من همکاری داشتم که از نظر فرهنگ و اداب خیلی با من متفاوت بودن و از همه مهمتر اینکه متاهل بودن. به دفعات به من ابراز علاقه میکردند و پیشنهاد دوستی میدادند. و من اوایل تحت این عنوان که دوست پسر دارم و در یک رابطه ی جدی هستم بسیار محترمانه ایشون رو عقب میفرستادم. ولی به محض اینکه از دوست پسرم جدا شدم ایشون مجدد شروع به پیشنهاد کردند.

یکی از دوستان روانپزشک من راهنماییم کردند و فرمودند که باید به طور صریح به این اقا بگی که چه دوست پسر داشته باشی یا نه، ایشون فرد مناسبی برات نیست و باید به حریم شخصی و نظرت احترام بزاره.

من به طور کاملا محترمانه این مطالب رو عنوان کردم و ایشون گفتن چون تو دوست نداری من دیگه اصرار نمیکنم ولی همیشه دوستت خواهم داشت.
ولی هر زمان، به هر دلیل، که همیشه هم کاری هست، همدیگر رو ببینیم یا تلفنی صحبت کنیم ایشون حتما و حتما و حتما یکبار به من ابراز احساسات میکنن.
و من فقط میگم شما به من لطف دارید و بحث رو عوض میکنم.
نزدیکه ٥ساله.

من چای رو خیلی محترمانه رد کردم ولی هنوز سینی چای جلومه
البته من از نوع برخورد خودم ناراحت نیستم.
ولی از این ابراز مداوم هم اصلا خوشحال هم نیستم
به نظر شما هنوز همون روال قبل باید ادامه داشته باشه؟!

 پاسخ دکتر شکیب:

سلام دوست عزیز

توصیه اون دوست روان پزشک تون خیلی درست بوده و شما هم نتیجه ش رو دیدین

حالا در ادامه:

اگر این جمله های اون آقا این قدر ناراحت تون میکنه، این بار که گفت، پاسخ بدین:

من از شنیدن این جمله ها حالم بده میشه. شما دوست داری که همیشه حال منو بد کنی؟ اون وقت میگی من دوستت دارم؟ نه. من فکر می کنم شما خودت رو دوست داری. دیگه نمیخوام این جمله ها رو بشنوم و اگر تکرار بشه، ممکنه دیگه راز نگهدار نباشم.


پاسخ به: چه فاجعه ای! به من پیشنهاد داد! - star - ۱۱ اسفند ۱۳۹۶ ۰۷:۴۵ عصر

نامه صدیقه:
نگاهی متفاوت به ماجرای پیشنهادهای بی‌شرمانه


پیرو چهار پیام آخر کانالتون میخوام برداشت خودمو بنویسم

اولین پیام رو که خوندم با این تیتر شروع شده بود: چه فاجعه ای! به من پیشنهاد داد!

راستشو بخواید داشتم به عکس العملهای خودم فکر میکردم. آیا تا حالا بلاک کردم کسی رو؟ خب زیاد پاک میکنم ولی یاد ندارم بلاک کرده باشم بخاطر پیشنهاد دادن آدمی. بعد فکر کردم آیا منم ترسیدم؟ پاسخ بله بود. ترس من از نا آگاهی بود به اون اتفاق.

مورد سومش رو خیلی مطمئن نیستم چون خیلی وقتا به این فکر کردم رابطه ای که عذابم بده توش نمیمونم و صبر نخواهم کرد که آواری برسرم ریخته بشه. عمر کوتاهتر از اونیه که ما در ذهنمون کِشِش میدیم. باید با خودمون روراست باشیم.

بعد به این فکر کردم: مگه نه اینکه انسانها همه خواستار توجه هستن؟ کی از توجه بدش میاد؟ به نظرم، سه نفری که پاسخشون رو دادید هم، هر سه توجه رو دوست دارند. ولی چرا توجهی بهشون میشه که ناخوشاینده؟

 شما یه چیزی شبیه این بهشون گفتید: محدوده هاتو مشخص نکردی.

من میگم چون هی توجه ناخوب رو تکرار میکنند، همون اتفاق ناخوب براشون می افته. اگر ما به حرفها و رفتارها یا انسانهای خوب توجه کنیم خوب اتفاق میوفته.
 
من یه رفتاری رو دوست ندارم. حالا هی ازش حرف بزنم و هی بهش فکر کنم، نتیجه اش دریافت همون رفتارِه.

ما مُدام از چیزهایی حرف میزنیم که دوست نداریم اما نمیگیم چیو دوست داریم؟ بخودمون باید بگیم چیو دوست داریم.

بانویی گفتند: مردها وقیح شده اند. این جمع بستن همه مردها است و درست نیست یا بی رحم شمردن اونها. مثل اینه که بگیم همه زنها دروغگو هستن. این خانوم به این کلمات فکر میکنه وهمه رو اینطور میبینه وجمع میبنده خب پاسخشون هم بدون تردید همین مردها هستن

براساس مثال شما دکتر شکیب، من چایی دوست ندارم. پس چی دوست دارم؟
آب میخوام؟ دمنوش نعنا میخوام؟ اصلا من چیزی در حال حاضر نمیخوام؟
ولی هی میگم چرا بهم چایی تعارف کرد! اصلا چرا اون تعارف کرد؟

یکی از راه حل هاش سوال خوب پرسیدنه. از خودتون سوال خوب بپرسید:

من این توجه از این آدم رو نمیخوام، پس چی میخوام؟ به چیزی که میخوام فکر میکنم و توجهمو اون سمت هدایت میکنم.

اگر ما سعی کنیم و تمرین داشته باشیم تا به تضاد اتفاقی که دوست نداریم فکر کنیم اونوقت به احتمال بسیار بالا اتفاق خوب خواهد افتاد، اونوقت تکلیفمون با شخص خودمون روشنه.  اونوقت جواب قاطعانه میدیم: نه
اونوقت علایق خودمونو میشناسیم 
 پیشنهاد یه آدمی که ارزشش برایِ شخصِ ما کمه آزارمون نمیده
اونوقت اون توجهِ ناخوب از زندگیمون بیرون میره.

 


پاسخ به: چه فاجعه ای! به من پیشنهاد داد! - star - ۱۱ اسفند ۱۳۹۶ ۰۷:۴۶ عصر

نامه عاطفه:
فقط به خانم ها می گویید جرات ورز باشید؟


آقای دکتر شکیب
سلام

دلم می خواد درباره چند پیام آخر کانالتون چیزی بگم. چرا ما همیشه از قربانی ها میخوایم که جرات ورز باشن و چنین و چنان کنن؟ چرا کمتر به متجاوز می گیم انسان باش؟ درسته همه باید رفتار جرات ورزانه داشته باشن. ولی انتظار میره لااقل به ازای هر دو باری که به قربانی میگیم شجاع باش یه بار هم به متجاوز بگیم شعور داشته باش. اگه اینجوری نباشه متجاوز شاید به خودش بگه تقصیر من نبود. حدودشو از قبل با من تعیین نکرده بود. ترسو بود. تقصیر من نبود. اون به چیزهای ناخوب فکر کرده بود که  واسه ش پیش اومد! (همون چیزی که خانم صدیقه گفتند.)

وقتی گفتین ممکنه بعضی مردا دست به سر کردن یه زنو بذارن به حساب ناز کردن به فکر فرو رفتم. واقعا چند درصد آقایون ممکنه نفهمن که رفتارشون آزاردهنده س؟ چند نفر فرق بین ناز و نفرتو متوجه نمیشن؟ به نظرم بخشی از آقایون متوجه ن که در حال آزار دادن فردن. ولی واقعا قصدشون آزار دادنه. اون زن باید جرات ورز باشه و به جای دست به سر کردن با متجاوز جدی صحبت کنه. ولی من اگه جای شما بودم وقتی که جواب اون نامه رو میدادم اولش خطاب به مرد مینوشتم رفتارت اصلا انسانی نیست بعد خطاب به زن مینوشتم شجاع باش.

 حتما بخش زیادی از افرادی که مطالب کانال شما رو میخونن از آقایون هستند. بذارید به ازای هربار "شجاع باش " یه بار هم بخونن " بد نباش " خواهش میکنم این قسمت از پیام منو تو کانال بذارین تا آقایون بخونن:

آقای عزیز. خانوما حق دارن تو جامعه امن درس بخونن، کار کنن و زندگی کنن. تا حالا یه مرد گنده تر از خودتون به طرز کاملا منظور داری بهتون تیکه های جنسی انداخته؟ چه حسی داشتین؟ خیلی از خانوما تو جامعه روزی چندبار این حسو تجربه میکنن. با بعضیاش میتونن شجاعانه رفتار کنن با بعضی خیر. تجاوز فقط یه رابطه جنسی اجباری همراه با ضرب و شتم ته یه کوچه تاریک نیست. نگاه های آزاردهنده، پیشنهادای دم به دقیقه تون، تنه زدن، بیش از حد صمیمی شدن و... هم تجاوزه.

انسان شجاع جرات ورزانه رفتار میکنه. انسان شجاع تجاوز نمیکنه. چه زن باشه چه مرد. شاید بگین دارم مردارو گرگ جلوه میدم و بدبینم و کهن الگوی "مرد ظالم، زن مظلوم" تو ذهنم دارم. من نمیگم همه مردا متجاوزن. ولی به عنوان زنی که دارم توی این جامعه زندگی میکنم میگم جامعه واسه خانوما صد درصد امن نیست. نه از نظر روانی نه جسمی.

با سپاس فراوان
عاطفه


پاسخ به: چه فاجعه ای! به من پیشنهاد داد! - star - ۱۱ اسفند ۱۳۹۶ ۰۷:۴۷ عصر

نامه یکتا:
اولین بار که بغلم کند، چه می شود؟...


من دختری ۲۷  ساله ام. مدرک ارشد دارم و از لحاظ اجتماعی، موقعیت خانوادگی و ظاهری در سطح خوبی هستم. کما اینکه خواستگاران زیادی هم دارم.

حدودا ۲۲ ساله بودم که با آقایی که بیست سال از خودم بزرگتر بود از طریق اینترنت آشنا شدم. اون اقا مهندس و رییس شرکت و مجرد بود. همون سال اول از من تقاضای ازدواج کرد اما چون سنش بیشتر از حد معمول بود رد کردم و فقط در حد دوست موندیم اونم فقط بخاطر این ک میدیدم چفدر مودب و اقاست وگرنه همه کسایی ک منو میشناسن میدونن اهل دوستی و این حرفا نیستم.

حتی بعضی از ‌دورو اطرافیان میگن ممکنه روزی برسه و من از جنس مخالف خوشم بیاد؟! براشون جالب و غیرقابل باوره.

رابطه ما حدود چهارسال و نیم طول کشید. سال چهارم توی قراری ک داشتیم به منزل یکی از دوستانش که مسافرت بود رفتیم. با فکر این ک اون آقا خیلی محترم و متشخص بود و به من ابراز علاقه ی فراوانی میکرد، با خودم فکر کردم کار خطایی نمیکنه! حتی بعد از ورود به منزل حتی فورا وضو گرفت و نماز خوند (اینارو میگم که بدونید شناختی ک من ازش داشتم این بود ک یه آدم مذهبیه که از لحاظ اجتماعی و اخلاقی ک ازش شناختم با وقار بود)

بعد از حدود یک ساعتی ک اونجا بودیم منو بغل کرد و شروع به بوسیدن کرد. انکار نمیکنم ک چون دوسش داشتم ازینکار تا حدودی بدم نمیومد اما ازونجایی ک خودم تو خانواده مذهبی بزرگ شدم و تا قبل از اون دوست پسری نداشتم چ برسه  ب این ک باهاش برم خونه و بغلش کنم و یا ببوسمش، در همون حین دچار عذاب وجدان شدم و دیگه از ادامه کار بدم اومد و مقاومت میکردم.

اما اون اقا کار خودشو میکرد و فقط ب بوسیدن منجر نشد و کم کم شروع ب درآوردن لباسام کرد ک البته مانع شدم کامل لباسامو دربیاره و فقط تا نصف موفق ب اینکار شد. سکس آنچنانی نداشتیم یا درواقع بهتر بگم دخولی صورت نگرفت فقط در حد اورال سکس اونم در حد چند دقیقه ک چندش آور بود برام.

اون روز ب شدت ازش بدم اومد اما ب روی خودم نیاوردم. درواقع تصوری ک ازش داشتم ب یکباره فرو ریخت. از نظر من خیلی با متانت تر و اقاتر ازینا بود اما خراب کرد.

یخورده ب قبل تر برمیگردم... من همیشه ی حس مبهم داشتم یه حسم شک خیلی قوی! هرچند وقت یکبار ک تلگرام پیام میداد و فوروارد میکرد فوری عکس فرستنده رو چک میکردم و اگ خانم بود سیو میکردم تا ی روز ازش بپرسم کی هستن.

برمیگردم ب همون روز کذایی... بدون این ک چیزی بگم یا بپرسم کی هستن چندتا از عکسارو تو گالری لابلای عکسای دیگه بهش نشون دادم، خواستم اول عکس العملش رو ببینم بعد درباره صاحب عکسا ازش بپرسم. متوجه دگرگونی حالش شدم اما این ک در خصوص کدوم عکس بود رو متوجه نشدم.

اون روز درباره عکس چیزی نپرسیدم تا این ک ی روز تلفنی ک صحبت کردیم آقای دکتر جمله ای ک بهم گفت عین ی پتک تو سرم، تو قلبم، تو دنیام و رو احساساتم خورد. گفت تو توی گالریت عکس دختر منو داری!!!! وای خدای من چی میشوم! عکس دخترم!!

آقای دکتر من اون روز قطع کردم و فقط ضجه میزدم و ناله میکردم، هنوزم صدای اون ضجه هام تو گوشمه. اخه چطور ممکنه همچین دروغ بزرگی رو ب من گفته باشه؟ اون ک این همه ادعای دین و خدا و مذهب داره و روزی نیست ک نمازش قضا بره و روزه هاش نگیره و هرروز مسجد نره!  اون همه ابراز علاقه میکرد و اونوقت اینجوری؟

توجیهش این بود ک چون دوست داشتم نمیخواستم از دستت بدم! چ توجیه احمقانه و بی شرافتمندانه ای!

آقا متاهل بود و یه دختر شانزده ساله داشت. با زنش رابطه ‌خوبی نداشت و خودش میگفت طلاق عاطفی گرفتن. اخه من ی دختر ۲۲ساله ک هنوز خیلی معصوم و پاکه واقعا مستحق همچین جفای سخت و سنگینی بودم واقعا؟
بعد از یکسال هنوزم خاطره ش آزارم میده

ازونورم ی خواستگار پروپاقرص با موقعیت عالی دارم، اما اقای دکتر سخت میتونم اعتماد کنم یا ابراز علاقه ش باور کنم. احساس میکنم یا دروغ میگه و یا هدف دیگه ای داره یا من لایق این همه محبت و علاقه نیستم. احساس گناه و عذاب وجدان دارم و با خودم میگم نمیدونه من چه گناهی کردم و چقدر پستم پس لایق محبتش  نیستم. گاهیم از دستم شاکیه ک چرا انقدر ‌بهش شک دارم، چیزی نمیگما از رفتارام فکر میکنه بهش شک دارم. مدام فکر میکنم با کس دیگه ای! البته چون ایشون شهرستانه همین فکرمو تشدید میکنه

گاهیم از فکر این ک اولین باری ک بغلم میکنه و ممکنه تصویر اون آقا بیاد جلو چشمم و همین باعث بشه ک درمقابل ایشون مقاومت کنم آزارم میده، میترسم خدای نکرده اون خاطره تو رابطه و کیفیت سکس مون اثر نامطلوب بذاره
چون من همیشه خودمو از لحاظ جنسی پرشور  و هیجان میدیدم اما الان اصلا حس و حال خوبی دررابطه با این موضوع ندارم.

من دیگه نه میتونم  محبت کسی رو قبول کنم ن ب کسی کامل اعتماد کنم

باید چیکار کنم آقای دکتر؟


پاسخ به: چه فاجعه ای! به من پیشنهاد داد! - star - ۱۱ اسفند ۱۳۹۶ ۰۷:۴۸ عصر

۱ / پاسخ عطیه به یکتا:

ما چه گناهی کردیم که تو کشوری به دنیا اومدیم که از تجربه یه سکس نصف و نیمه هم تا آخر عمر عذاب وجدان داریم؟

احساساتی که یکتای عزیز داشت رو منم تو سن بیست سالگی تجربه کردم.

وقتی برای اولین بار دوست پسرم بغلم کرد تا چند روز حالت تهوع داشتم. ولی بعد چند سال با همون آدم ازدواج کردم و همیشه فکر میکردم چون با این آدم تجربه رابطه خیلی نزدیک داشتم باید باهاش حتما ازدواج کنم وگرنه آدم خیلی بدی هستم.

نتیجه اش این شد که بعد از ده سال زندگی مشترک هیچ وقت از روابط جنسی مون راضی نبودم.

تا کی میخوایم تاوان فرهنگ غلط جامعه رو پس بدیم؟ شدیم یه مشت مریض روانی که برای همه چی خودمون رو مقصر میدونیم.


پاسخ به: چه فاجعه ای! به من پیشنهاد داد! - star - ۱۱ اسفند ۱۳۹۶ ۰۷:۴۹ عصر

۲ / پاسخ شیرین:


نامه یکتا  پر بود از تضادهایی که به نظرم ناشی  از معلق بودن بین سنت و مدرنیته است در جامعه ی ما. دختری امروزی باتفکرات ریشه دار سنتی...

دختری که به منزل آقایی دعوت میشه و تصور میکنه چون اون آقا فرد مذهبی هست مرتکب خطایی نمیشه! خطایی هم اگر صورت گرفته باشه به نظرم بیشتر متوجه یکتاست.

الان دختر شش ساله من مفهوم تنهایی پرخطر رو درک میکنه...اگر قرار بود نیتی جز آنچه مرد داستان در سر داشت رخ میداد مثلا تنها باشند که حرف بزنند و چای بنوشند که باید مکان میهمانی به کافی شاپ تغییر میکرد. باید قبل از اینکه رابطه ای رو با هر نیت و دلیلی شروع کنیم بپذیریم که در رابطه عاشقانه٬ هیجانات جنسی جزء جدایی ناپذیر و طبیعی اون رابطه هست... اگر تفکری غیر از این داریم ما به خطا میرویم.

نمیگم خطا فقط برای یکتاست. اینکه اون آقا دروغ گفته و‌پنهان کاری کرده هم خطاست. ولی این اولین انسانی نیست که اینکار رو کرده و آخرین نفر هم نخواهد بود و با وجود اشتباه بودن عمل٬ فاااااجعه  نیست...آدمیست و خطا کردن جزی از وجود آدمیزاد...

مساله دیگه ای هم در نامه یکتا توجه من رو جلب کرد. اونهم ذهن وسواس گونه و شکاک یکتاست...یکتا اشاره کرد که در طول رابطه قبلش هر مطلبی که براش از کسی فوروارد می شد٬ به دنبال این بود که ببینه اون شخص کی هست و عکسهای پروفایل اونها رو میدید و اگر خانم بودند عکسشون رو ذخیره  میکرد! این شک نسبت به آقایی بود که شخصیتش اونقدر برای یکتا برجسته بود که فکر نمیکرد خطایی کنه و دعوتش رو به منزل رد نکرد؟!

من فکر میکنم یکتا در همون رابطه هم همین وضعیتی رو داشت که الان داره...


پاسخ به: چه فاجعه ای! به من پیشنهاد داد! - star - ۱۱ اسفند ۱۳۹۶ ۰۷:۵۱ عصر

۳ / پاسخ مرضیه:

1- با اقایی که اشنا شدید جای پدرتون بوده... این مساله جای بحث داره، تقاضای ازدواج کرد یعنی چه، کسی که واقعا هدفش ازدواج باشه و دختر رو بخواد نباید راحت کوتاه بیاد.. احتمالا درحد یه جمله بوده.. شایدم طوری وانمود کرده شما احساس کردید ازتون تقاضای ازدواج کردند

2- اینکه فقط بخاطر مودب و آقا بودن درحد دوست ماندید اشکالی نداره، اما چرا میخواهید انکار کنید و میگویید اهل دوستی و این حرفها نیستید؟ انگار خودتون رو‌اون جور که هستید نمی خواین قبول کنین.

3-محترم و متشخص بودن از نظر من ربطی به تمایلات جنسی ندارد، چه بسا عدم داشتن تمایل، خود نوعی مساله است.

4-کار خطا نمیکند یعنی چه.. شما خودتون همراه ایشون رفتید منزل دوستان.. کار خودتون خطا نبوده، اونوقت کار ایشون خطا بوده!

5- روی مذهبی بودن خیلی تاکید دارید و اینکه چون مذهبیه باوقاره.. خطا نمیکنه.. میشه بگید اینا رو طبق کدوم اصل با اطمینان میگید?! نماز خوندن ربطی به نداشتن تمایل جنسی نداره.. خود منم اگه جای ایشون بودم فکر میکنم در چنین شرایطی به شما نزدیک میشدم!

6- مشکلتون سر بچه داشتن ایشونه... از اونطرف نمیخواهید ازدواج کنید از اونطرف ناراحتید... این یعنی کنار نیامدن با خود، نمیدونید از زندگیتون چی میخواهید و فقط درگیر یک رابطه عاطفی و احساسی شدید با اینکه مذهبی هستید

7- شما دیگه دختر 22 ساله معصوم و پاک نیستید بلکه یه شخص 27 ساله با تجربه اید.