تالار گفتمان عروس

نسخه کامل: آیا سـکس وظیفه زن است؟
شما در حال مشاهده نسخه متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
پرسش: ممنون از مطالب خوبتون ولی من با بعضی از پستهاتون مشکل دارم چون یه کم نگاه و عقاید فمینیستی دارم. مثلا همین پست که گفته مردان بدون سکس منظم فراموش میکنن عاشق همسرشونن. واقعا یعنی چی؟ چرا باید اینجوری باشه؟ سکس وظیفه زن نیست. زن مالک بدن خودشه و هروقت نخواد به سکس تن نمیده. زنی که بخاطر عشق همسرش بخواد به زور به سکس تن بده دیگه زن نیست. گدای عشق همسرش میشه. اون مردی هم بدون سکس منظم عشق همسرش و فراموش کنه مرد نیست و بویی از انسانیت و شعور و دنیای زنانگی نبرده. لطفا یه کم از دید یک زن نگاه کنید هر چند میدونم سخته.
پاسخ دکتر شکیب:

اولا ممنون از شما. ثانیا دوستانی که مدت طولانی کانال را دنبال کرده اند، می دانند نگاه من به جایگاه و حقوق زنان چیست. دعوت می کنم یادداشتی که چند ماه قبل درباره «تمکین» نوشتم را در کانال سرچ کنید و بخوانید. دوستانی که نگاه سنتی دارند، مرا به فمینیسم و جانبداری از زنان متهم می کنند و دوستان فمینیست مثل شما، این طور مرا مورد لطف قرار می دهند. و البته همین ها به من نشان می دهد که نگاهم متوازن و بی طرفانه است.

کاملا موافقم که سکس، نباید به عنوان وظیفهو سرویسی تلقی شود که یکی به دیگری می دهد. سکس یک جاده دو‌طرفه است و با توافق دو طرف باید انجام شود، و به صورتی که هر دو لذت ببرند. همیشه در کانال در این باره صحبت کرده ام و اصلا در سکس تراپی ما هدفمان همین است.

اما این، چه تناقضی دارد با واقعیتی که ریشه های بیولوژیک یا روانی تاریخی دارد و نمی توانیم آن را نفی کنیم؟ واقعیت این است که عشق رمانتیک بین یک زن و یک مرد، از سکس جدا نیست و نمی تواند باشد. حالا شما دوست داشته باشید یا نه، این یک واقعیت است و ناقض حقوق بشر و برابری زنان و مردان هم نیست.

یک زوج، و از جمله یک زن باید بداند که عامل مهم و موثر در نگهداری از عشق، توجه به سکس است. اینکه فکر کنیم می شود مدتها رابطه یا ازدواجی را گرم نگه داشت بدون سکس، اشتباه محض است. حالا کسی حق دارد یک خانم را مجبور کند به سکس تن بدهد؟ نه. اختیار با خود اوست. می تواند سکس برایش مهم نباشد و پرهیز کند و رابطه را از دست بدهد.

در عین حال، آیا تنها عامل موثر در حفظ یک رابطه خوب، فقط سکس است؟ باز هم نه. به چیزهای دیگر هم توجه نکنید، رابطه از دست می رود.

اما اینکه ما گاهی می خواهیم دقیقا دنیا همان باشد که ما دوست داریم، اول دردسر است. اینکه فکر کنیم باید دیگران مثل من فکر کنند و نگاه کنند، و دیگران را «باید» تغییر بدهم، ریشه خیلی از اضطراب ها و افسردگی ها است. ما فقط می توانیم  با دیگران صحبت کنیم و تلاش کنیم قانع شان کنیم. همین. و اگر نشد، بپذیریم و انتخاب خودمان را بکنیم. خودپذیری، دیگری پذیری، و جهان پذیری، ریشه های خوشبختی هستند.
لینک مرجع