تالار گفتمان عروس

نسخه کامل: به بهانه روز جهانی کودک کاش بدانیم با بچه ها چه می کنیم...
شما در حال مشاهده نسخه متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
دکتر محمدرضا رجبی شکیب:

دوست مهربانی امروز خاطره ای برایم تعریف کرد. از پسر خردسال یکی از بستگانش که جلوی مهمان ها داشت با آلتش بازی می کرد و مادر هرچه از دهانش درآمد جلوی دیگران به بچه گفت و عجیب اینکه پسر کوچک هم، ککش نگزید.

ما چه می کنیم با فرزندان مان؟

هروقت در تلگرام زوجی درباره باروری سوالی دارند، قبل از هرچیز می پرسم: چند وقت است ازدواج کرده اید؟ خیلی وقت ها، می گویند چند ماه است. و من تنم می لرزد. خیلی محترمانه و با احتیاط می گویم: چقدر زود می خواهید بچه دار شوید... چقدر عجله دارید... و پاسخ شان این است که: دوست داریم خب! یا گاهی هم از هشدار متخصصان زنان شان می گویند که اگر دیر شود چه ها که نمی شود...

فرزندی که می آوریم، عروسکی برای سرگرمی ما، یا درآوردن ما از تنهایی، یا ایجاد انگیزه برای زندگی، یا مرهمی برای فراموش کردن دردهایمان نیست. فرزندی که می آوریم، یک آدمیزاد است مثل خود ما، که با تصمیم ما به این دنیا پا می گذارد. ما او را دعوت کرده ایم به این دنیا. پس لابد باید بلد باشیم از او پذیرایی کنیم. و چقدر آمادگی پذیرایی داریم؟ چقدر بلدیم پدر و مادر خوب بودن را؟

کلمه «پذیرایی» را عمدا به کار بردم و نگفتم تربیت یا چیزی مثل آن. تربیت، واژه ای است که سوء تفاهم ایجاد میکند. ما فکر میکنیم «باید» بچه هایمان را به راه راست هدایت کنیم! و جالب است که وقتی فرزندمان ۲۰-۳۰ سالش می شود و دیگر آدم مستقلی شده، تازه بیشتر فکر میکنیم باید هدایتش اش کنیم! فکر می کنیم حالا که بچه ها را به دنیا آورده ایم، منتی هم سرشان داریم که تا آخر عمر باید فرمانبردار ما باشند.

می گویم «پذیرایی» و نه تربیت؛ چرا که قبل از هر چیز ما باید نیازهای کودکان را تامین کنیم. نه فقط نیازهای فیزیولوژیک؛ نیاز به امنیت؛ نیاز به آرامش؛ نیاز به توجه مثبت نامشروط. و اگر توانستیم محیط امن و آرامی برایشان فراهم کنیم، همه اتفاق های خوب خودش می افتد.

مادری که نمی فهمد وقتی کودکش با آلتش باز می کند، تنها دارد یک لذت کودکانه را کشف می کند، و چنان با او برخورد می کند، زندگی آینده فرزندش را تباه کرده. چرا؟

اول: نطفه اختلال شخصیت را در او می کارد.

کودک از خود می پرسد مگر من چه کرده ام که مادرم چنین با من برخورد می کند؟ عجب دنیای ناامن و مزخرفی ست که حتی مادرم، بی دلیل بر من می تازد. در این دنیای ناامن چه باید بکنم؟ یا باید هرچه دیگران می گویند اطاعت کنم (شخصیت منفعل، شخصیت وابسته) یا من هم باید سرکشی کنم و مثل دیگران با آنها برخورد کنم (شخصیت پرخاشگر و ضد اجتماعی، شخصیت خودشیفته) یا از دیگران کناره بگیرم (شخصیت اجتنابی، شخصیت منزوی)

دوم: او را از نظر جنسی منفعل یا پرخاشگر می کند.

ممکن است کودک فکر کند: آلت من عجب چیز عجیبی است. من به چشم و شکم و هرجایم دست بزنم، کسی چیزی نمی گوید. اما آلتم... پس مادر به کودک یاد می دهد همیشه به آلت ش توجه کند. کودک بالغ می شود و بازهم آلت ش مرکز توجه اوست. ازدواج هم می کند و فکر میکند مهم ترین چیزی که به همسرش می دهد، آلت ش است (چه مرد و چه زن). پرخاشگری جنسی، یعنی ندیدن حقوق طرف مقابل در روابط زناشویی و چه زندگی ها که به خاطر آن از هم می پاشد.

ممکن است کودک فکر کند: آلت مایه شرمساری من است. چرا اصلا چنین چیزی در وجود من گذاشته شده؟ به چه درد می خورد؟ من از آلتم متنفرم... به این ترتیب مادر به کودک انفعال جنسی را یاد می دهد (و چقدر این در دختران شایع است). مرد یا زن منفعل از نظر جنسی، ممکن است به سوی همجنسگرایی برود؛ یا آسکچوال شود؛ و زن منفعل از نظر جنسی، همان زنی می شود که لذتی نمی برد اما تن به هر رابطه ای می دهد و درد می کشد و در عین حال از مردش طلبکار است.

و چنین است که ما بچه می آوریم و موجوداتی پر عقده و پر تعارض را به جامعه تحویل می دهیم و به خودمان افتخار هم می کنیم که بهشت زیر پای ماست...


 
لینک مرجع