تالار گفتمان عروس

نسخه کامل: سحر قریشی شبیه کیست؟
شما در حال مشاهده نسخه متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
دکتر محمدرضا رجبی شکیب:

سحر قریشی یک زن کاملا سنتی است. سنتی بودن به لباس و حجاب نیست. به شغل نیست. به میزان راحت بودن یک آدم در معاشرت با جنس مخالف نیست. به سبک زندگی هم نیست. البته که تفکر سنتی یا مدرن بر همه اینها می تواند تاثیر بگذارد یا نگذارد. اما سازه های دنیای سنتی بسیار ریشه دارتر از اینها است در ذهن آدمیزاد.

دنیای سنتی، نظامی از ارزش های اجتماعی است که نقش های جنسیتی بخشی از آن است. نظامی که از ده هزار سال قبل، از پس انقلاب کشاورزی شکل گرفت و تا ظهور مدرنیته، یکه تاز و بی همسان، قوانین اش را در تار و پود بشر تنید. و ما آدمیزادها، لوح ناهشیاری داریم که الگوی زندگی آبا و اجدادی مان در آن نقش بسته؛ الگوی دنیای سنتی.

فروید کاشف ناهشیار نبود. هزاران سال قبل هم بشر به وجود نیروهای ناهشیار پی برده بود: در اندرون من خسته دل ندانم کیست... فروید اما نابغه ای بود که نظریه ای نظام مند درباره نیروهای ناهشیار ارائه کرد. او گفت ما در سال های اولیه کودکی، ارزش های  والدین و جامعه را درونی می کنیم در خودمان و هسته ناهشیار در آن سالها شکل می گیرد.

یونگ، نظر دیگری داشت. او گفت چیزی وجود دارد به اسم ناهشیار جمعی که ذخیره تجربه های نیاکانی ماست. برخلاف فروید، او معتقد نبود که ما لوح های سفیدی هستیم که در روزگار کودکی سیاه می شود. نظریه یونگ بی شباهت به نظریه فطرت نیست. او قایل به این بود که نیروهای ناهشیار ما گویا با ژن های ما، نسل به نسل منتقل می شوند.

یونگی باشیم یا فرویدی، واقعیت این است که در ناهشیار همه ما، کششی هست برای بازآفرینی زندگی پدران و مادران مان. اگر هشیار نشویم، ما همان جور زندگی می کنیم که آنها زندگی کردند. اینگونه است که خلاصی از قواعد دنیای سنتی، آسان نیست.

این چنین است که خانم بازیگر، با همه ماسک هایی که در دنیای مدرن به چهره زده، ناگهان صورت واقعی اش رخ می نماید و اعتراف می کند در ورزشگاه، در محیطی مردانه، «منقلب» می شود. آقایانی که می گویند حضور زنان در ورزشگاه خط قرمز است و باعث مفسده می شود هم، همین زنان دنیای سنتی را می بینند و البته خودشان را. آنها هم مردان دنیای سنتی اند.

در دنیای سنتی، زنان، نه انسان هایی با شان و ارزش و حقوق برابر، که ابزارهایی هستند برای کامجویی. مردان زنان را تملک می کنند و زنان هم خشنودند، یا ترسان. اتفاقا در دنیای سنتی است که به زن به چشم ابزار نگاه می کنند.

در همین نظام است که مردان هرفرصتی بیابند دستی به زنان دراز می کنند.

در همین نظام است که شکایت دختری که به خانه مردی می رود و به او تجاوز می شود، به جایی نمی رسد؛ با این استدلال که اگر کرم از خودش نبود، به آن خانه پا نمی گذاشت.

در همین نظام است که مردان حق دارند چند زن بستانند. همان طور که حق دارند چند خانه بخرند، یا چند ماشین سوار شوند. مگر ماشین اعتراض می کند که چرا سوار من نشدی و سوار یکی دیگر شدی؟ و بعد هم می گویند «همه هزینه ها برای توست عزیزم!»

در همین نظام است که زنان تصور می کنند تحت هر شرایطی باید به رابطه جنسی تن بدهند، حتی اگر درد می کشند، حتی اگر لذتی نمی برند؛ و گرنه مردشان هرز می رود. و به جبران این ایثار، حمایت اقتصادی را مطالبه می کنند.

در همین نظام است که زنان همیشه طلبکار مردانند و یا مهریه های آن چنان می طلبند یا حمایت های مالی این چنین. و مرد را به چشم قلک می بینند.

و  همین نظام است که زن و مرد را پنبه و آتش می بیند.

اگر شما هم معتقدید جامعه ما هنوز مدرن نشده و مردان سنتی و زنان سنتی در اکثریت اند، با شما موافقم. اما اگر نتیجه گیری تان این است که پس بهتر است آتش و پنبه را جدا کنیم و زنان را به ورزشگاه ها راه ندهیم، نمی توانم موافق باشم.

درست که آن کشش های ناهشیار هست؛ اما ما انسانیم. فقط نیروهای ناهشیار غریزی نیست که ما را کنترل می کند. ما حق و توان انتخاب داریم. اما تا وقتی مجال انتخاب نداشته باشیم، تا وقتی نتوانیم انتخاب را تمرین کنیم، تا وقتی به ما بگویند صواب آن است که همان راه هزاران ساله پیشین را بروی و ما هم گوش بسپاریم، همان انسان های نزدیک به حیوان می مانیم. رشد نمی کنیم. بالغ نمی شویم.

البته که ممکن است خطا کنیم. چه کسی خطا نکرده؟ همان ها که ما را می ترسانند از خطا، خودشان کم خطا کرده اند؟


 
لینک مرجع